مرورى بر نگاه غرب مسيحى به پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله)

در مورد آلمان جاى ديگر بايد بحث شود. اما در مورد اسلام نظر آن ها اين بود كه دين اسلام نابود شدنى نيست، ولى مى توان آن را ضعيف كرد و ضعيف شده، نگه داشت. راه تضعيف ؛ اسلام از نظر آنان اين بود كه نگذارند تعاليم اجتماعى سياسى اسلام، مانند جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، ضرورت تشكيل حكومت اسلامى، استقلال طلبى و عدم پذيرش ذلت و... در كشورهاى اسلامى مطرح و پياده شود، بلكه تنها تعاليم عبادى و جزئى فردى كه هيچ خطرى براى منافع فاتحان جنگ در بر ندارد، بين مسلمانان رايج باشد (در واقع اسلام منهاى سياست).
گرچه اين سياست از آن زمان، از طرف دولت هاى غربى سلطه طلب هميشه تعقيب مى شده است و همواره بيدارگران اسلامى با اين سياستِ شيطانى مبارزه مى كردند، اما در دهه هاى اخير، به ويژه پس از پيروزى انقلاب اسلامى در كشور ايران كه موج جديد اسلام خواهى و بيدارى اسلامى در منطقه و در سطح جهان را ايجاد كرد، حساسيت دولت هاى غربى بيشتر شده است، به گونه اى كه تلاش هاى متمركزى به منظور اسلام زدايى و اسلام ستيزى به عمل آورده اند.
اين حركت، پس از حادثه يازدهم سپتامبر (انفجار مركز تجارت جهانى) در امريكا وارد مرحله جديدى شد و رئيس جمهورى امريكا بلافاصله و پيش از هر گونه تحقيق، اين انفجار را به مسلمانان نسبت داد و آن را «آغاز جنگ صليبى جديد» اعلام كرد. چنان كه شاهد هستيم، از آن روز يك حركت عظيم و بسيار گسترده و سازمان دهى شده تبليغاتى بر ضد اسلام و مسلمانان و مخدوش كردن سيماى روشن دين آسمانى اسلام به راه افتاده است كه مى توان اهانت هاى زنجيره اى تعدادى از مطبوعات اروپايى به پيامبر عظيم الشأن اسلام را در سال گذشته دنباله آن به حساب آورد.
اين تهاجم هاى مطبوعاتى بر ضد ساحت مقدس پيامبر رحمت الهى هنگامى آغاز شد كه نويسنده اى دانماركى به نام «كاره بلويتگن» شكوه داشت كه نتوانسته است نقاش هنرمندى را پيدا كند كه آن قدر جرئت داشته باشد كه نقاشى و تصويركشى عكس هاى مربوط به محمد[(صلى الله عليه وآله)]را در كتاب در حال چاپش به عهده بگيرد. نويسنده ياد شده، سرانجام با اتحاديه نويسندگان دانماركى وارد گفتوگو شده و به روزنامه «ييلند پوستن» سفارش فراخوانى را براى اين منظور مى دهد. اين روزنامه هم از مدير فرهنگى خود دعوت مى كند تا از چهل كاريكاتورپرداز بخواهد كاريكاتورهايى را در اين باره بكشند. سرانجام دوازده نفر از اين كاريكاتورپردازان موضوع پيشنهاد را پذيرفته و هر كدام اقدام به كشيدن كاريكاتورى مى كنند كه عموماً بسيار زشت و زننده وبسيار اهانت آميز است و سيمايى خشن و غيرانسانى و نفرت آور از آن فخر بشريت ترسيم مى كند!.
پس از انتشار كاريكاتورها در روزنامه ياد شده ساير مطبوعات دانماركى و بلكه بعضى از نشريه هاى كشورهاى ديگر اروپايى نيز به صورت زنجيره اى اين اقدام زشت را تكرار كردند. مجموعه اين حركت ها به گونه اى است كه به هيچوجه نمى توان آن ها را يك اقدام موردى يا برخاسته از انگيزه شخصى دانست، بلكه از توطئه اى طراحى شده و سازمان يافته، حكايت دارد.
البته اين كه غربى ها اين هتاكى ها را آزادى بيان قلمداد، و از آن حمايت مى كنند، از طنزهاى زمان ماست، زيرا خود آن ها آزادى بيان را در مسائلى مانند «هولوكاست» برنمى تابند و دانشمندانى، مانند روژه گارودى فرانسوى و ديويد ايروينگ انگليسى را به جرم انكار آن به محاكمه كشيده، محكوم مى كنند!(عين همان برخورد ابزارى و دوگانه با شعارهاى حقوق بشر، دموكراسى و...!)
ضمناً مى توان استنباط كرد كه حركت ياد شده مطبوعات اروپايى، علاوه بر انگيزه هايى كه گفته شد، در واقع نوعى مصرف داخلى در غرب داشت، زيرا با نمايش چهره وارونه از اسلام تلاش مى كنند از گرايش روزافزون مردم اروپا به اسلام جلوگيرى كنند
حال اگر سخنان جناب پاپ بنديكت شانزدهم، رهبر كاتوليك هاى جهان در دانشگاه «ريگنز بورگ» آلمان در دوازدهم سپتامبر گذشته را به اين ها اضافه كنيم كه وى اسلام را به خشونت و دورى از عقلانيت متهم كرد، مى توانيم صورت كاملى از اين سناريوى ضد اسلامى گسترده تصوير كنيم. سخنان او با سياست هاى زورگويانه بعضى از دولت هاى غربى در برابر مسلمانان همسويى داشت و در واقع، تئوريزه كردن منطق سياست مدارانى همچون جرج بوش بود.
البته بايد سفر اخير جناب پاپ به كشور تركيه را هم به اين جمع بندى اضافه كنيم كه به عقيده تحليل گران در همسويى با سياست كلان اتحاديه اروپا، تلاشى در جهت مسيحى كردن تركيه به حساب مى آمد؛ تركيه اى كه سال هاست در انتظار پيوستن به اتحاديه اروپا است، اما اروپا هنوز هم بعد از سى سال اين كشور را كاملاً هم رنگ خود نمى داند! و از پذيرش آن طفره مى رود!. البته مردم مسلمان وغيور تركيه در آستانه سفر پاپ به تركيه به منظور پاسخ گويى به اظهارات توهين آميز وى و نيز مخالفت با سفر او به كشورشان، تظاهرات گسترده اى را چندين روز پياپى انجام دادند كه در دنيا انعكاس يافت.

اقدامات مورد انتظار در سال پيامبراعظم

بارى اين، دورنماى سياست خصمانه غرب مسيحى در برابر اسلام است كه اوجآن، چاپ كاريكاتور در سال گذشته بود، و به نظر مى رسد انگيزه اعلام سال جارى به عنوان سال پيامبراعظم همين مسئله باشد. خوشبختانه در اين زمينه، كارهاى علمى و فرهنگى بسيارى، از قبيل نگارش مقالات، كتاب ها و پايان نامه ها، برگزارى همايش ها و نشست هاى علمى، برگزارى نمايشگاه ها و... از طرف مراكز و مؤسسات علمى و فرهنگى، حوزوى و دانشگاهى صورت گرفته يا در ماه هاى باقى مانده از سال جارى اجرا خواهد شد. اما به نظر مى رسد به حكم اهميت و اقتضاى مسئله، اقداماتى فراتر از اين ها لازم است، زيرا گرچه همه اين قبيل برنامه ها در داخل كشور مفيد و لازم است، لكن هدف عمده از اعلام سال پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله)، بعد جهانى آن و تأثيرگذارى در فراتر از ايران واجراى طرح هاى كلان در جهت تغيير نگاه منفى غرب مسيحى به اسلام بود، از اين رو به نظر مى رسد طرح مباحث و مسائل مربوط به پيامبر عظيم الشأن اسلام، ابعاد عظمت و شخصيت او، ابعاد رسالت جهانى او، پيام صلح و رحمت او، بنيان گذارى تمدنى عظيم توسط مسلمانان با الهام از تعاليم انسان ساز اسلام، آموزه هاى آسمانى قرآن در جهت خوشبختى و سعادت بشريت و امثال اين ها در سطح جهان، به ويژه در كشورهاى غربى مورد نظر، اقدامى بايسته است و طبعاً اين گونه برنامه هاى كلان در حوزه مسئوليت و امكانات نهادها و ارگانهاى فرهنگى كشور است كه متأسفانه تا كنون كار مؤثرى انجام نداده اند، هر چند هر سال، سال پيامبراعظم است و مى توان با برنامه ريزى ها و تمهيد مقدمات لازم در آينده هم انجام داد.

اعتراف هاى منصفانه گروهى از دانشمندان غربى

البته عدل وانصاف ايجاب مى كند كه در مورد عموم غربى ها حكم كلى صادر نكنيم، زيرا دانشمندان منصف و حق جو نيز در ميان آن ها وجود داشته و دارد، و حساب آن ها را بايد از سياست كلى غربى ها جدا كرد. اين دانشمندان با آن كه غربى و مسيحى بوده اند، با بيانات شيوا و دلكش، از پيامبراعظم ستايش نموده، به عظمت او اعتراف كرده اند كه در زير، نمونه هايى از داورى آن ها را يادآور مى شويم:
1. دانش نامه بريتانيكا در اين باره آورده است:
بر پايه اطلاعات و داده هاى بر جاى مانده تاريخى و حجم زيادى از جزئيات ثبت شده در منابع پيشين، محمد مردى راست گو، صميمى و نيك منش بود كه بزرگداشت، احترام و وفادارى افراد ديگرى را كه خود راست گو و درست كار بودند، به خود جلب كرده بود
2. سرجورج برنارد شاو در سرى نوشته هايى با نام اسلام واقعى در مورد پيامبراعظم مى گويد:
اگر در دنيا دينى باشد كه شانس پذيرش و گسترش بر انگلستان و حتىسرتاسر اروپا را در صد سال آينده داشته باشد، آن دين، جز اسلام محمد دين ديگرى نيست
هم او در اين باره مى افزايد:
من هميشه به خاطر شورآفرينى و انگيزه بخشى چشم گير اسلام و آموزه هاى آن،به دين محمد(صلى الله عليه وآله) از عمق جان به ديده احترام و تجليل نگريسته ام. از نگاهمن، اسلام تنها دينى است كه به خاطر ظرفيت و توان چشم گيرش در جذب مردمو ايجاد دگرگونى و نوسازى در گستره هستى و زندگى آدمى همراه با روند دگرگونى ها مى تواند براى افراد در همه سنين جذاب و شورآفرين باشد. مناز محمد به عنوان مردى شگرف ياد مى كنم و از نگاه من بى آن كه من ضد مسيح(عليه السلام)به شمار آيم، محمد را بايد ناجى بشريت به شمار آورد
من هم چنين بر اين باورم كه اگر بنا بود مردى چون او حكومت و اداره دنياى سلطه گراى نوگرايى را در دست بگيرد، مى توانست طورى در حل مشكلات آن موفق شود كه صلح و شادى مورد نياز آن را فراهم كند. پيش بينى من در مورد دين محمد اين است كه اين دين، همان طورى كه در حال پذيرفته شدن از سوى اروپاى امروز است، اروپاى فردا هم با آغوشى باز آن را خواهد پذيرفت.
تاريخ بشر چه در گذشته و چه در دنياى كنونى، هيچ گاه شاهد چنين دگرگونى هاى اساسى در يك جامعه يا يك محيط نبوده است. و جالب است كه به ياد بسپاريد كه تمام اين شگفتى ها تنها در فاصله دو دهه رخ داده است
از نگاه من، محمد شاخص ترين مردى است كه تا كنون پاى بر اين كره خاكى نهاده است! او در پى گيرى از رسالت آسمانى اش، هم دين اسلام را پايه گذارى نمود و از آن تبليغ كرد، و هم دولت و حكومتى را بنا نهاد، و هم امت برترى را سامان دهى كرد. هم چنين او يك نظام اخلاقى تعالى بخشى را تدوين و تبليغ كرد كه به اصلاحات اخلاقى و سياسى فراوانى در جامعه انجاميد! او جامعه اى قدرت مند و پويايى بنا كرد كه بتواند آموزه هاى اسلامى را پى گيرى و پاى بندى كند. منش و شخصيت محمد براى هميشه، دنياى انديشه و رفتار بشر را دگرگون ساخت. من پس از مطالعه زندگى محمد، به اين باور رسيده ام كه تاريخ بشرى تا كنون چنين دگرگونى فراگير و همه جانبه اى در يك جامعه سراغ نداشته كه پيامبرى در كمتر از دو دهه بتواند چنين شگفتى هايى را بيافريند
3. مايكل اچ.هارت يكى از كسانى است كه در پژوهش خود درباره چهره هاى شاخص و اثرگذار تاريخ انسان به اين باور رسيده است كه پيامبراعظم چهره يگانه و بى بديل تاريخ است. او در كتاب خود با نام صد نفر: رده بندى مؤثرترين مردان تاريخ، نام حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) را به عنوان برترين و مهم ترين فردى مى آورد كه در سود رسانى و ارتقاى دانش و منش اخلاقىِ بشريت، سهيم بوده است.
همو در اين باره مى گويد:
داورى من در گزينش محمد(صلى الله عليه وآله) به عنوان نخستين فرد در ليست مؤثرترين افراد تاريخ، ممكن است شگفتى برخى از خوانندگان را برانگيزد و يا از سوى برخى ديگر به چالش كشيده شود، اما از نگاه من محمد در واقع تنها مردى بود كه هم در زمينه دينى و هم دنيايى واقعاً سرآمد بود
4. لامارتين، تاريخ دان مشهور فرانسوى در مورد عواملى كه موجب بزرگى آدمى مى شود، با شگفتى مى گويد:
اگر بزرگى هدف، كوچكى و ناچيزى ابزارها و دستاوردهاى شگفت آور، سـه معيار بـراى گزينش افراد برتر و برجسته باشد، چه كسى به خود جرأت مى دهد هيچ بزرگ مردى را در تاريخ معاصر با فردى چون محمد(صلى الله عليه وآله) مقايسه و هم رتبه بداند؟مشهورترين مردان، تنها لشكريان و جنگ افزارها، قوانين و امپراتورى هايى را ايجاد نمودند. اما جالب است بدانيم كه آنان چيزى بيش از قدرت هاى مادى بنا ننهادند كه اين قدرت ها هم غالباً در برابر ديدگانشان فروريخته است. اما اين مرد (محمد) نه تنها سپاهيان، هنجارها، امپراتورى ها، مردم و دودمان هايى را به حركت واداشت كه ميليون ها نفر را كه يك سوم مردم جهان آن روز را تشكيل مى دادند به حركت درآورد و فراتر از همه اين ها، او محراب ها،خدايان، اديان، ايده ها، عقايد و روان هاى آدميان را دگرگون ساخت.
شكيبايى و رادمردى او براى به دست آوردن پيروزى، بلند همتى او كه دربست براى تثبيت يك ايده و مأموريت، آسمانى اختصاص يافته بود و به هيچ روى در راستاى ايجاد يك امپراطورى سلطه آميز نبود دعاهاى صميمى و پايان ناپذيرش، گفتوگوهاى عارفانه اش با خداوند، مرگ او و حتى پيروزى پس از مرگش، همه و همه گواهى است بر يك عقيده محكم و نه يك عقيده تحميل شده كه وى را براى برپادارى، گسترش و تثبيت نظام هم گونى از اصول يا مبانى اعتقادى (عقايد) توان مند مى ساخت. اين نظام اعتقادى يك سكه داراى دو روى و دو جنبه بود: يك روى آن، آموزش و پافشارى بر يگانگى خداوند، و روى ديگرش تأكيد برغير مادى بودن خداوند بود. جنبه نخست، بيان مى دارد كه خداوند چيست، و روى دوم اين سكه مى گويد كه خداوند چه چيزى نيست. يكى خدايان دروغين را باشمشير نابود مى سازد، و ديگرى عقيده و ايده اى اسلامى را با كلمات حكيمانه تبليغ مى كند. از نگاه من «محمد يك فيلسوف، سخنور، پيامبر، قانون گذار، جنگ آور، تسخير كننده ايده ها، احياگر عقايد منطقى و به دست دهنده آيينى فارغ از بت ها، و يك امپراتورى معنوى بر دل آدم ها بود. آرى او كسى جز محمد(صلى الله عليه وآله) فرزند عبداللّه و پيامبر رحمت الهى نيست.
«اكنون بر پايه تمام معيارهاى سنجش و ارزيابى بزرگى آدميان مى توان پرسيد: «آيا مردى بزرگ تر از او «محمد» هم وجود دارد؟».
5. چاند شارما مى نويسد:
دنيا همواره سود و سهم خود را از شخصيت هاى بزرگ داشته است. اما معمولاً اينشخصيت هاى بزرگ، انسان هايى تك بعدى بوده اند كه تنها در يك يا دو زمينه همانند انديشه دينى يا فرماندهى نظامى خود را نشان داده اند. سبك زندگى و محتواى آموزش هاى اين افراد بزرگ در غبار زمان به دست فراموشى سپرده شده است. آن قدر گمانه زنى هاى متفاوت در مورد زمان و مكان تولدشان، روش زندگى شان، طبيعت و جزئيات تعليماتشان، درجه موفقيت يا ناكامى شان وجود دارد كه براى بشريت غير ممكن است كه زندگى ها و تعليمات اين افراد را دقيقاً بازشناسى و بازسازى كند. ؛ از ديدگاه من محمد(صلى الله عليه وآله) روح مهربانى بود و اطرافيانش مهر، تأثير و نفوذ او را چنان عميق احساس كردند كه هرگز فراموشش نمى كنند
6. ادوارد گيبون و سايمن اوكلى از ديگر فرهيختگان غير مسلمان اند كه پيامبر رحمت الهى و شخصيت وى را ستايش كرده اند. آنان در توصيف دو گزاره اى كه به منزله ورود به جرگه اسلام است و در ادبيات اسلامى به «شهادتين» معروف شده، مى گويند:
ايـن دو گزاره (شهادتين) در حقيقت، اقرار و ابراز به حقانيت دين اسـلام است.
هم چنين آنان مى افزايند:
دو عبارت ساده و ثابت براى اقرار به دين اسلام عبارت است از اين جمله كه من به خداى يگانه و محمد(صلى الله عليه وآله)پيامبر و فرستاده خداوند ايمان دارم
اين دو، در تبيين دو گزاره بالا مى گويند:
در آموزه هاى اسلامى، تصوير عقلانى و منطقى الوهيت هيچ گاه توسط هيچ بت ديدنى يا خداى محسوس بى ارزش نشده، هم چنان كه ترسيم حرمت و منزلت پيامبر نيز هيچ يك از مقياس هاى فضايل انسانى را زير پا نگذاشته است و آموزه ها و فرامين او، واقع نگرى و حق شناسى پيروانش را در چارچوب عقل و دين محصور نگاه داشته است
7. پروفسور هرگرونيه مى نويسد:
قرآن و برخى مناسك اسلامى به زبان عربى است. اين زبان و ادبيات هم گرايانه اسلامى كه بيان گر همبستگى و وحدت جهانى اسلام است و از سوى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بنا نهاده شده، اصل وحدت جهانى و برادرى انسان ها را بر چنان پايه هاى جهانى قرار داده كه مى تواند چراغ راه دگر ملت ها شود.
او مى افزايد:
حقيقت اين است كه هيچ يك از ملت هاى دنيا نتوانسته اند چيزى همانند آن چه اسلام براى تحقق ايده «اتحاد و همبستگى ملت ها» انجام داده است، ارائه دهند. ؛ بى شك، مردم دنيا خواهان آن اند كه به سوى معنويت و عالم ملكوت بار يابند، در اين ميان، افرادى نيز وجود داشته اند كه زندگى و مأموريت شان كمك به آدميان براى رشد و كمال يابى و رسيدن به اين كمال بوده است. تاريخ زندگى و گزارش مأموريت برخى از اين افراد، اسطورهوار و افسانه اى شده است. با مرورى بر تاريخ زندگى مردان بزرگ خواهيم ديد كه هيچ كدام از اين چهره هاى اسطوره اى نتوانسته اند حتى به بخشى از موفقيتى كه محمد(صلى الله عليه وآله) به آن دست يافت، برسند، زيرا تنها نگرانى و دغدغه او همبسته كردن بشريت براى پرستش خداى يكتا در چارچوب و بر پايه فضايل و ارزش هاى اخلاقى بود. خوب است بدانيم كه محمد(صلى الله عليه وآله) يا پيروانش هيچ گاه و در هيچ جايى ادعا نكردند او پسر خدا يا مظهر و تجلى گاه خدا يا مردى خدايى است كه خدا در وى حلول كرده است، اما هميشه و حتى امروزه هم محمد به عنوان تنها پيامبر برگزيده خدا محسوب مى شود
8. توماس كارلايل در كتاب خود باعنوان قهرمانان و قهرمانى ها از روى شگفتى مى گويد:
چگونه يك انسان مى تواند يك تنه قبايلى جنگ جو و بدويانى سرگردان را در مدت كمتر از دو دهه به صورت ملتى متمدن و بسيار قدرت مند متحد كند؟ دروغ هايى (تهمت هاى غربى) كه از روى تعصب در مورد اين مرد محمد(صلى الله عليه وآله) به فراوانى بيان شده است، تنها براى خود ما غربيان شرم آور است. محمد، روحى بزرگ و خاموش بود كه نمى توانست چيزى جز صداقت و صميميت داشته باشد. او مى بايست جهان را بر مى انگيخت [چرا كه] خالق جهان اين گونه فرمان داده بود

نتيجه سخن

از آن چه گفته شد به دست مى آيد كه به رغم تلاش هاى تخريب گرايانه و خصومت آميز امپراتور خبرى و علمى غرب مسيحى و غرب صهيونيستى براى مخدوش ساختن چهره جهانى اسلام و شخصيت آسمانى پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله)، اين پرورده يگانه الهى، و معرفى ايشان به عنوان چهره اى جنگ طلب و صلح ستيز، وجدان بيدار و منصفانه برخى ديگر از شخصيت هاى علمى همين اقليم و برخى از شخصيت هاى غيرمسلمان شرقى، تصوير كاملا متفاوتى از اسلام و پيامبر به دست داده اند. اين پيام بدين معناست كه هنوز هم در شرق و غرب اين جهان كسانى بوده و هستند كه پس از مطالعه اسلام و شخصيت پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) داورى هاى مهم و ستايش آميزى در اين باره داشته اند. جالب است بدانيم كه هيچ يك از اين انديشمندان، چه شرقى و چه غربى مسلمان نبوده اند كه داوريشان جانب دارانه و تعصب آميز تلقى شود و در مطالعه و كاوش خود رويكردى عينى و حق گرايانه داشته اند.
بالاتر آن كه خيزش موج روزافزون اسلام خواهى و اسلام گرايى در ميان شهروندان كشورهاى غربى به رغم هيمنه تبليغات مسموم و گمراه كننده امپراتورى خبرى غرب، نشان بزرگى از حقانيت اسلام و آموزش هاى شخصيت ماندگار بنيان گذار آن، يعنى پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) است.
مطالعه اين داورى ها ما را به اين جمع بندى مى رساند كه همواره نگرش غربيان، به ويژه غرب مسيحى درباره اسلام و بنيان گذار آن، يعنى پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله)متفاوت و گوناگون بوده است؛ برخى، خصمانه و برخى هم منصفانه و حق گرايانه داورى كرده اند. در برابر اين ذهنيتِ حاكم و تزريق شده در جهان غرب، برخى پژوهشگران و انديشمندان غربى و مسيحى نيز هستند كه به عظمت شخصيت پيامبر گرامى اسلام اعتراف نموده و دين اسلام را به عنوان تنها دين شايسته براى گسترش در سراسر جهان و تأمين كننده نيازهاى بشرى براى دنياى پيش رو معرفى كرده اند.
اما دستگاه كليسا براى ابراز مخالفت با اسلام و جلوگيرى از رشد روزافزون اين دين و تضعيف آن، نوشته هاى توهين آميز و كاريكاتورهاى موهن نسبت به پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) منتشر مى كند به اميد آن كه بتواند بدين وسيله پيامبر را شخصى خشونت طلب، و مسلمانان پيرو وى را تروريست معرفى كند. اينان براى القا و تثبيت چنين بينشى به جهانيان از هيچ اقدامى، حتى انجام عمليات خراب كارانه در جاهاى حساس دنيا و نسبت دادن آن به مسلمانان كوتاهى نمى كنند. البته اين تلاش هاى مذبوحانه، خود نشانى از اقبال جهانيان به اسلام و عصبانيت صاحبان قدرت و تزوير در مغرب زمين است. درست همان گونه كه برخى انديشمندان غربى به عمق و حقانيت آموزش هاى انسان ساز اسلام و پيراستگى بنيان گذار آن پى برده اند، دستگاه پاپ و كليسا نيز به اين نتيجه و باور رسيده اند كه بايد در برابر اسلام و پيامبراعظم رويكردى خصمانه و از بين برنده داشته باشند. از اين رهگذر درصدد نشان دادن چهره اى كريه و ضد انسانى از پيامبراعظم و دين اسلام برآمده اند. غافل از آن كه دين اسلام به جان بشريت و عمق وجدان هاى حقيقت طلب آنان نفوذ كرده و تلاش هاى آنان جز به شناخته تر شدن اين دين و گرايش بيشتر وجدان هاى بيدار جهانيان به آن نينجاميده است. اين اقدامات نه تنها به ضرر اسلام و پيامبر نبوده كه به گسترش اسلام و خيزش موج اسلام خواهى در گوشه گوشه دنيا انجاميده است.